ستون آخر
قتل عام تامیل ها در سریلانکا
و ناسیونالیسم چپ در ایران
على جوادى
پرده آخر این قتل عام با یک تهاجم همه جانبه و محاصره تمامی نیروهای ببرهای تامیل و مردم محاصره شده در منطقه ای به مساحت دو کیلومتر مربع در گوشه ای از سریلانکا به پایان تراژیک خود رسید. دولت سریلانکا، وحشیانه و ضد انسانی، تمامی محاصره شدگان را مانند اسرای هولاکاست و زندانیان سیاسی سالهای شصت و شصت و هفت در ایران اسلام زده، به قتل رساند و اجساد کشته شدگان را نیز برای تکمیل پیروزی شان به نمایش گذاشتند!
طی پنج ماه گذشته جهان شاهد شکل گیری یک فاجعه عظیم انسانی دیگر بود. از زمین و آسمان و دریا کوبیدند. هر جنبنده ای را کشتند. بنا به گزارشات سازمان ملل بیش از هفت هزار نفر در این تعرض دولت مرکزی سریلانکا به قتل رسیدند و حدود بیست هزار نفر به شدت زخمی شدند. از تعداد آوارگان، از تعداد آنها که خانه و زندگی خود را از دست دادند، آمار دقیقی در دست نیست. یک قتل عام تمام عیار قومی و ناسیونالیستی سازمان یافته علیرغم اعلام رسمی تسلیم جریان ببرهای تامیل صورت گرفت. هدف نابودی نیروهای سازمان یافته ناسیونالیست مقابل و درهم شکستن تمامی پایه های اجتماعی این نیروی ناسیونالیست و قومپرست رقیب بود.
محکوم کردن قتل عام وحشیانه دولت و ناسیونالیسم مرکزی سریلانکا شرط اولیه اتخاذ موضعی اصولی در قبال تخاصمات و کشمکشهای این جریانات ناسیونالیست و قوم پرست است. اما در ارزیابی از این جنگ و فاجعه نمیتوان فقط به محکوم کردن قتل عام توسط ناسیونالیسم مرکزی سریلانکا کفایت کرد. از این سطح باید فراتر رفت. این جنگ و کشمکش دو سو دارد. در سوی دیگر این جدال نیروی ناسیونالیست و قومپرست تامیل قرار دارد. این کشمکشی ارتجاعی و ناسیونالیستی از هر دو سو است. اهداف و سیاستهایی که توسط هر کدام دنبال میشود، تماما ناسیونالیستی و ارتجاعی است. یکی خواهان درهم شکستن هر نوع مقاومتی در مقابل ناسیونالیسم تمامیت خواه سریلانکایی است. "حفظ تمامیت ارضی" پرچم ارتجاعی اش است. سرکوب کشتار و قتل عام مردم و هر جریان ناسیونالیست دیگری تحت لوای "تجزیه طلبی" یک رکن سیاستهایش است. در طرف مقابل هم نیرویی ناسیونالیست و قومپرست قرار دارد. ببرهای تامیل سازمان مسلح این جنبش است. اهداف مشابهی دارد. خواهان سهم خواهی از قدرت سیاسی و امکانات طبقه حاکمه است. اگر چه ناسیونالیسم فرو دست و ضعیف تر در این تقابل است. سیاستها و تاکتیکهای جریان ببرهای تامیل نیز تفاوت ماهوی با سیاستهای و اقدامات ناسیونالیسم حاکم ندارد. این جریان هم در حاکمیت همانی خواهد بود که جریان ناسیونالیسم مرکزی سریلانکا. تفاوتها صرفا تفاوت در موقعیت است و نه در اهداف و سیاستها. اتخاذ موضعی انسانی در مقابل کشمکش این نیروهای ناسیونالیست و ارتجاعی مستلزم محکوم کردن جنگ و کشمکش قومی و ناسیونالیستی و نقد اهداف و سیاستهای هر دو سوی این جدال ارتجاعی است.
جنایت در تامیل در عین حال با واکنش ناسیونالیستی سازمان کومه له "حزب کمونیست ایران" نیز مواجه شده است. موضع گیری این جریان گویای یک تشابه جنبشی میان مواضع این جریان و ببرهای تامیل در قبال این کشمکش و ستم ملی است. بر این باورند که تقابل و جنگ ببرهای تامیل مبارزه "بخشی از جنبش برابری طلب" است؟! مبارزه ای که از قرار "بازتاب خواست عادلانه اقلیت تامیل در سریلانکا است." (نشریه جهان امروز شماره ۲۲۷) این مواضع نشاندهنده نزدیکی افق و چشم انداز این جریان با بخشهای راست جنبش ناسیونالیستی است. در مطالبه "خود مختاری" شریکند. هر چند که منتقد برخی سیاستها و روشهای ارتجاعی و سوپر ناسیونالیستی این جریانات هستند. انتقادات و مواضعشان آنها را در بخش چپ همان جنبش ناسیونالیستی قرار میدهد. واقعیت این است که "برابری" در تسلط بر مردم یک خواست مترقی و آزادیخواهانه نیست. هرگونه سازمانیابی جامعه بر مبنای هویت قومی و ملی یک شکل سازماندهی ارتجاعی و ضد انسانی جامعه است. ستم ملی یک واقعیت انکار ناپذیر در سریلانکا و ایران است. اما هر مبارزه و جنبشی علیه ستم ملی الزاما انسانی و آزادیخواهانه نیست. آیا جامعه بشری تاکنون نمونه های کمی از این تقابل ارتجاعی ناسیونالیستها را مشاهده کرده است؟ آیا نمونه های تامیل و یوگسلاوی و روواندا برای درس آموزی و نقد کلیت تقابل ارتجاعی ناسیونالیستها کافی نیستند؟ چه تعداد دیگری از مردم عادی باید قربانی این جدالهای ضد انسانی باشند تا این نیروها به یک مرزبندی اصولی با ناسیونالیسم برسند. پاسخ مساله در تعدد تجربیات و درس آموزی از آنها نیست. معضل سیاستهای کومه له یک معضل هویتی و جنبشی است.
اما راه حل ما، راه حل کمونیسم کارگری و کمونیسم حکمتی در قبال این جدالهای ناسیونالیستی، ساده و انسانی است. هر زمان که جریانات ناسیونالیستی بتوانند رقابتها و تمایزات "ملی" را به یک مساله ملی در جامعه تبدیل کنند، زمانیکه دیگر امکان زندگی مسالمت آمیز و انسانی از مردم منتسب به "ملیتهای" مختلف از جامعه توسط این نیروها سلب شده باشد٬ زمانیکه هویتهای ارتجاعی قومی و ملی تبدیل به هویت واقعی و عملی بخشهایی از جامعه شده باشد و این هویتها امکان زندگی در آسایش را از جامعه سلب کرده باشند، تنها راه برگزاری رفراندم آزاد برای تعیین تکلیف این تخاصمی است که ناسیونالیستها بر جامعه تحمیل کرده اند. یا جدایی و تشکیل کشور جدید و یا زندگی در چهارچوب کشور واحد با تمام حقوق برابر و بعنوان شهروندان آزاد و متساوی الحقوق. راه حل های دیگر، خود مختاری، فدرالیسم و غیره تماما راه حل هایی ارتجاعی بمنظور تدوام جدایی ها و تقسیم بندیهای قومی و ناسیونالیستی هستند. در این شرایط باید دست به یک "جراحی" اجتماعی برای درمان دردی زد که ناسیونالیسم اعم از حاکم و محکوم بر جامعه تحمیل کرده است. راه حل اصولی و انسانی دیگری قابل تصور نیست. *
|